آنچه خواهید خواند
- تاریخچه موسیقی فیلم و هر آنچه که باید بدانید
- موسیقی فیلم چیست؟
- تاریخ موسیقی در سینما
- ظهور موسیقی فیلم: موسیقی متن دوران صامت
- انتقال به موسیقی فیلم با صدا: خواننده جاز
- ریخته شدن ارکسترال: معرفی موسیقی فیلم سمفونیک
- موسیقی فیلم سمفونیک: آغاز موسیقیهای ارکسترال در سینما
- آهنگسازان پیشگام موسیقی فیلم
- هانس زیمر
- دوران طلایی هالیوود
- دوران شکوه ارکسترال
- موسیقی فیلمهای مدرن: سمفونی دید و صدا
- مارتین اسکورسیزی
- تأثیر فناوری بر موسیقی فیلمها
- آینده موسیقی فیلم: نگاهی به جلو
- جورج لوکاس
- آینده موسیقی فیلم: نگاهی به جلو
- کلام آخر
تاریخچه موسیقی فیلم و هر آنچه که باید بدانید
در این مقاله به تاریخچه موسیقی فیلم و هر آنچه که باید بدانید میپردازیم. موسیقی فیلم یکی از اجزای اساسی سینماست که تاثیر عمیقی بر تجربه تماشاگر دارد. از آغاز سینما در دوران فیلمهای صامت تا به امروز، موسیقی در کنار تصویر به ابزاری قدرتمند برای انتقال احساسات و تقویت روایتهای داستانی تبدیل شده است.
در ابتدا، موسیقی فیلم به صورت زنده در سینماها اجرا میشد و بعدها با پیشرفت فناوری، آهنگسازان به ساخت موسیقیهای ارکسترال پیچیدهتری پرداختند که هویت ویژهای به هر فیلم بخشید. در این مقاله به تاریخچه موسیقی فیلم خواهیم پرداخت و روند تکامل آن را از دوران فیلمهای صامت تا دوران مدرن، با تاکید بر فناوریها و نوآوریهای مختلف، بررسی خواهیم کرد.
موسیقی آنچه را که نمیتوان در کلمات بیان کرد و آنچه را که نمیتواند سکوت کند، ابراز میکند.
ویکتور هوگو
موسیقی فیلم چیست؟
موسیقی فیلم به قطعات موسیقیای گفته میشود که بهطور خاص برای فیلمها ساخته شده و با تصاویری متحرک هماهنگ میشود. این موسیقی شامل طیف وسیعی از سبکها و ژانرها است که برای بهبود تجربه سینمایی و برانگیختن احساسات در تماشاگران طراحی شده است. از روزهای ابتدایی فیلمهای صامت تا به امروز، موسیقی فیلم از همراهیهای ساده پیانو به نتهای پیچیده ارکسترال تبدیل شده و از ابزارها و تکنیکهای نوآورانه استفاده کرده است.
امروزه موسیقی فیلم نقش مهمی در تنظیم جو، ایجاد تنش و غوطهور کردن تماشاگران در دنیای سینما ایفا میکند. از تم ترسناک کوسهها در فیلم “آروارهها” تا نوار ویولن غمانگیز فیلم “فهرست شیندلر”، موسیقی فیلم همیشه نقش محوری در تقویت داستانگویی، توسعه شخصیتها و ایجاد جو داشته است. بیایید به تاریخچه آن پرداخته و درک کنیم که چگونه موسیقی فیلم در طول زمان تکامل یافته و احساسات ما را دستکاری کرده و تجربیات سینماییمان را هدایت کرده است.
تاریخ موسیقی در سینما
- دوره صامت: فیلمها همیشه از نعمت صدای سینما برخوردار نبودهاند. به یاد داشته باشید که هر سفر با یک گام آغاز میشود.
- خواننده جاز: این فیلم با موسیقی هماهنگ خود توانست بینندگان را مجذوب کند و مسیر سینما را برای همیشه تغییر داد.
- ظهور ارکستر: افزایش بودجه فیلمها منجر به شکلگیری ارکسترهای باشکوه شد که راه را برای آهنگسازان افسانهای هموار کرد تا اثر خود را در تاریخ سینما بهجا بگذارند.
- موسیقی فیلمهای امروزی: با پیشرفتهای تکنولوژیکی، موسیقی فیلمها دامنه وسیعتری پیدا کرده و با آزمایش در زمینههای صوتی میانژانری و ترکیب سنتی با مدرن، به شکلی جدید و نوآورانه ارائه میشوند.
در حقیقت، تکامل موسیقی فیلم همانند تکامل خود سینماست، شاهد تغییرات در فناوری، داستانگویی و سلیقه تماشاگران است. امیدواریم این سفر سینمایی از گذشته تا به امروز برای شما همانند تسلسل آغازین یک فیلم بلاکباستری مورد انتظار، هیجانانگیز باشد.
ظهور موسیقی فیلم: موسیقی متن دوران صامت
اگر به ریشههای موسیقی فیلم نگاه کنید، خود را در دنیای فیلمهای صامت خواهید یافت. زمانی که فیلمها برای اولین بار به وجود آمدند، بیکلام بودند و تنها از قابهای متنی و بازیگری اغراقآمیز برای انتقال داستان استفاده میشد. اما انسانها همیشه به دنبال تجربههای چندحسی هستند و فیلم صامت به زودی با موسیقی همراه شد، موسیقیای که به صورت زنده توسط نوازندگانی از پیانیستهای تنها تا ارکسترهای بزرگ بسته به منابع تئاتر اجرا میشد.
در دهه 1920، بیش از 20,000 سینما در ایالات متحده ارگهایی برای همراهی فیلمهای صامت داشتند. آنچه جالب است در نظر گرفتن نقش نوازندگان زنده است. آنها تنها موسیقی پسزمینه فراهم نمیکردند؛ بلکه عملاً به عنوان موسیقی متن فیلم عمل میکردند، پاسخهای احساسی را هدایت کرده و نشانههای صوتی برای تغییرات دراماتیک فراهم میکردند. به نوعی، آنها پیشدرآمدهایی برای آهنگسازانی بودند که بعدها موسیقی فیلمهای مدرن را میساختند.
پیانیستهای تنها از آهنگهای محبوب آن زمان استفاده میکردند و از یک مجموعه گسترده از قطعات کلاسیک و معاصر برای پشتیبانی از روایت فیلم بهره میبردند. ارکسترها معمولاً در سینماهای بزرگتر به کار میرفتند، و به تجربه تماشای فیلم شکوه و غنا میبخشیدند. این موضوع به ویژه در نخستین نمایشهای فیلمهای بزرگ صادق بود.
متاسفانه هیچ گونه نتنویسی یا راهنمای خاصی برای موسیقی زنده در دوران فیلمهای صامت باقی نمانده است، چرا که این عمل کاملاً به صورت بداهه و لحظهای اجرا میشد. پیچیدگیهای این هنر اجرایی اساس رابطه صدا و تصویر را شکل دادند که امروزه به عنوان یک عنصر اصلی در موسیقی فیلم شناخته میشود.
انتقال به موسیقی فیلم با صدا: خواننده جاز
با رشد توانمندیهای فنی صنعت سینما، تغییرات بزرگی در افق دیده میشد. در سال 1927، فیلم خواننده جاز به اولین فیلم بلند سینمایی تبدیل شد که شامل دیالوگهای همزمان با تصویر و در واقع یک موسیقی متن کامل بود. این فیلم آغازگر عصر “صحبتکنندگان” یا تاکیها بود و به طور رسمی آغاز موسیقی فیلمها را رقم زد. فیلمهای صامت همراه با اجراهای زنده موسیقی به تاریخ پیوستند.
بخش انقلابی فیلم خواننده جاز تنها شامل کردن صدا نبود، بلکه استفاده استراتژیک از آن بود. این فیلم نشان داد که موسیقی میتواند بیش از یک مؤلفه پسزمینه باشد — بلکه میتواند داستانی را در خود تعریف کرده و به زیبایی تصاویر و دیالوگها را تکمیل و تقویت کند. این موضوع به الگویی برای تمام موسیقی فیلمهایی تبدیل شد که به زودی پس از آن ساخته شدند.
از این رو، از بذری که در دوران فیلمهای صامت کاشته شده بود، هنر موسیقی فیلم متولد شد. از این نقطه به بعد، موسیقی فیلم هرگز مانند گذشته نخواهد بود و به طور مداوم در حال تکامل و گسترش مرزهای داستانگویی از طریق صدا است. سفرهای سینمایی ما اکنون به طور عمیقی غنی شده است از قدرت موسیقیای که بهطور هوشمندانه ساخته شده و با احساسات هدایت میشود، چیزی که تا حد زیادی مدیون این آزمایشهای اولیه با موسیقی زنده در فیلمهای صامت هستیم.
ریخته شدن ارکسترال: معرفی موسیقی فیلم سمفونیک
در دهه 1930، دنیای موسیقی فیلم دگرگونی چشمگیری را تجربه کرد. ورود موسیقی فیلمهای سمفونیک، که تحولی اساسی در صنعت سینما به شمار میرود، نحوه تجربه تماشاگران از فیلمها را تغییر داد — و ما شرط میبندیم که از آن زمان به بعد، سفر شما به سینما دیگر همانند قبل نبوده است.
موسیقی فیلم سمفونیک: آغاز موسیقیهای ارکسترال در سینما
موسیقی فیلم سمفونیک اساساً موسیقیهای متن هستند که توسط یک ارکستر سمفونیک کامل ساخته میشوند و ترکیبهای موسیقی پیچیده و لایهلایهای را ارائه میدهند. در آن زمان، این تحولی انقلابی بود که زندگی جدیدی به داستانگویی سینمایی بخشید.
آهنگسازان پیشگام موسیقی فیلم
نیروی محرکه این تغییرات ارکسترال؟ کسی جز مکس اشتاینر، که اغلب به عنوان پدر موسیقی فیلم شناخته میشود. اشتاینر که بیش از 300 فیلم را در طول دوران حرفهای خود نمرهگذاری کرده است، مفهوم لایت موتیف (تم موسیقی تکراری که با شخصیتها یا ایدههای خاص ارتباط دارد) را در موسیقی فیلم معرفی کرد. موسیقی تأثیرگذار او برای فیلم کینگ کونگ (1933) به عنوان اولین موسیقی فیلم سمفونیک جامع شناخته میشود، که درام روی پرده را به اوجهای جدید و عمقهای احساسی ناشناختهای ارتقا داد.
مهم این نیست که فقط موسیقی باشد. بلکه این است که موسیقی چگونه با تصاویر تعامل میکند.
هانس زیمر
با ایجاد ارتباط احساسی قوی میان تماشاگران و فیلم، موسیقی به بخش جداییناپذیر فرایند داستانگویی تبدیل شد. این تغییر از همراهیهای صوتی حداقلی دوران فیلمهای صامت فاصله زیادی داشت و نقطه عطفی در تکامل موسیقی فیلم به شمار میآید.
دوران طلایی هالیوود
دیگران نیز در پی اشتاینر قدم برداشتند. آهنگسازان معروفی همچون برنارد هرمن، میکلوش روزا و اریش ولفگانگ کورنگولد به این حرکت پیوستند و آثار متمایز خود را بر روی چشمانداز ارکستر سمفونیک در هالیوود به یادگار گذاشتند.
دوران شکوه ارکسترال
این دوران از شکوه ارکسترال فصلی مهم در تاریخ موسیقی فیلم بود که نشاندهنده انتقال از همراهیهای ساده پیانو در فیلمهای صامت به صدای کامل ارکسترهای سمفونیک بود. این دوران همچنین بذرهایی برای ظهور ژانرهای تخصصیتر موسیقی فیلم مانند موسیقی فیلمهای علمیتخیلی و فانتزی در دهههای بعدی کاشت.
من احساس میکنم که موسیقی در فیلم میتواند افکار درونی شخصیتها را جستجو کرده و شدت بخشد. موسیقی میتواند یک صحنه را با ترس، شکوه، شادی یا اندوه پر کند. میتواند روایت را سریعاً به پیش ببرد یا آن را کند کند. اغلب دیالوگهای ساده را به قلمرو شعر میبرد. در نهایت، موسیقی پیوند ارتباطی میان صفحهنمایش و تماشاگر است، که با دستگرفتن و در بر گرفتن همه، یک تجربه واحد را ایجاد میکند.
اریش ولفگانگ کورنگولد
موسیقی فیلمهای مدرن: سمفونی دید و صدا
امروزه موسیقی فیلم به سطوح بیسابقهای از پیچیدگی و هنر دست یافته است. از تنظیمات هیجانانگیز هانس زیمر تا تمهای نمادین جان ویلیامز، موسیقیهای فیلمهای مدرن بخش ضروری تجربه سینمایی هستند. این موسیقیها نه تنها برای تقویت طنین احساسی یک صحنه طراحی شدهاند، بلکه به پیشبرد روایت کمک میکنند و اغلب به شکلی بنیادین با داستان گره میخورند. موسیقی و سینما به طور طبیعی با هم هماهنگ میشوند.
زیرا نوعی موسیقی ذاتی در نحوه کار تصاویر متحرک وجود دارد زمانی که آنها با هم ترکیب میشوند. گفته شده است که سینما و موسیقی به عنوان اشکال هنری بسیار به هم نزدیک هستند و من فکر میکنم این درست است.
مارتین اسکورسیزی
تکامل موسیقی فیلمهای مدرن
از اواسط قرن بیستم، آهنگسازان شروع به آزمایش با فناوریهای جدید و سبکهای موسیقی متفاوت کردند تا موسیقیهای فیلم متنوعتر و پیچیدهتری بسازند. ابزارهای الکترونیکی، سینتیسایزرها و صداهای تولید شده توسط کامپیوتر به بخش ضروری ابزارهای آهنگسازان تبدیل شدند. اما تنها به فناوری محدود نمیشود. تأکید بر توسعه تماتیک، لایت موتیفها و تمهای شخصیتی نیز وجود دارد، عواملی که به موسیقی فیلم هدفی فراتر از ایجاد جو میدهند.
تأثیرات جاز
از دهه 1960، موسیقی جاز شروع به تأثیرگذاری بر موسیقی فیلمها کرد و سبک آزادتر و تجربیتری را معرفی کرد. آهنگسازان برجستهای که جاز را در موسیقیهای خود گنجاندند شامل اِلِمر برنستین (مرد با دست طلایی) و هنری مانچینی (پلنگ صورتی) هستند.
آزمایشات الکترونیکی
دهههای 70 و 80 شاهد افزایش استفاده از موسیقی الکترونیک بود، و آهنگسازانی همچون ونگلیس (بلید رانر) و جیوژیو مورودر (صورت زخمی) سینتیسایزرها و دیگر ابزارهای الکترونیکی را در موسیقیهای خود به کار بردند.
گنجاندن موسیقیهای جهانی
در سالهای اخیر، آهنگسازان به طور فزایندهای به موسیقیهای جهانی اشاره کردهاند و عناصر فرهنگی منحصربهفردی را به موسیقیهای خود اضافه کردهاند. یک نمونه از این موسیقی، موسیقی هانس زیمر برای شیر شاه است که از سازهای آفریقایی و سبکهای آواز آفریقایی بهره میبرد.
این تکامل به این معنی نیست که موسیقیهای ارکسترال سنتی کاملاً ناپدید شدهاند. آنها هنوز بخش محبوبی از سینما هستند، همانطور که موفقیت آهنگسازانی چون جان ویلیامز (جنگ ستارگان، هری پاتر) و هاوارد شور (ارباب حلقهها) نشان میدهد. در حقیقت، دهههای اخیر شاهد ترکیبی از عناصر سنتی و نوآورانه بودهایم که منجر به ایجاد چشماندازی صوتی متنوع در فیلمها شده است.
تأثیر فناوری بر موسیقی فیلمها
فناوری تأثیر قابل توجهی بر موسیقی فیلم داشته است و نحوه ساخت و درک موسیقیهای متن را شکل داده است.
فناوری دیجیتال دامنه وسیعتری از صداها و بافتهای صوتی را در اختیار آهنگسازان قرار داده است و این امکان را برای آنها فراهم کرده که از تنوع بیشتری در بافتها و رنگهای صوتی استفاده کند. آهنگسازان اکنون میتوانند ارکسترهای کامل را در کامپیوترهای خود شبیهسازی کنند، صداهای کاملاً جدید ایجاد کند یا سازهای سنتی را به گونهای دستکاری کند که در شرایط ضبط زنده امکانپذیر نبود. این موضوع منجر به انفجار خلاقیت در موسیقی فیلم شده است، جایی که آهنگسازان مرزهای ممکن در موسیقی را جابهجا کردهاند
حال، همانطور که بیشتر به قرن بیست و یکم وارد میشویم، موسیقی فیلمها همچنان در حال تکامل است و منعکسکننده تغییرات زمانه و سلایق ما است. بدون شک این موسیقیها همچنان ما را شگفتزده کرده و الهام خواهند بخشید، در حالی که سنت دیرینه سینما در ترکیب صدا و تصویر به عنوان یک تجربه داستانگویی جذاب را ادامه خواهند داد.
آینده موسیقی فیلم: نگاهی به جلو
همانطور که سفر خود را از طریق تکامل موسیقیهای فیلم به پایان میرسانیم، وقت آن است که به آینده نگاه کنیم. چه لحنهای کیهانی ممکن است موسیقیهای فیلم آینده برای ما به ارمغان بیاورند؟ زیبایی این حوزه در پتانسیل خلاقانه بیپایانی است که منتظر آهنگسازان و کارگردانان آینده است. بنابراین بیایید یک پرش حدسی به آنچه فراتر از افق ممکن است منتظر ما باشد، انجام دهیم.
موسیقی تنها یک همراهی نیست بلکه بخشی از داستانگویی است.
به نوعی همیشه احساس کردهام که موسیقی فیلم مانند اپراست. موسیقی بخشی بسیار اساسی از روایت است.
جورج لوکاس
با ادامه انقلاب فناوری در تمامی جوانب زندگی ما، غیرقابل انکار است که این فناوری به طور چشمگیری بر آینده موسیقی فیلم تأثیر خواهد گذاشت. تصور کنید دنیایی را که در آن هوش مصنوعی (AI) موسیقی متن سفارشی را در زمان واقعی خلق میکند که شدت احساسی هر صحنه را به طور کامل هماهنگ میکند. این تنها یک رؤیای دوردست نیست – هوش مصنوعی در حال حاضر شروع به تأثیرگذاری بر دنیای موسیقی فیلم کرده است.
آینده موسیقی فیلم: نگاهی به جلو
سپس، فناوریهای سوراند در حال رشد مانند واقعیت مجازی (VR) به عرصه موسیقی فیلم وارد میشوند که لایهای جدید از عمق را به موسیقیهای فیلم اضافه میکنند. در حالی که موسیقیهای فیلم سنتی تجربه احساسی تماشاگر را تقویت میکنند، موسیقی در محیطهای واقعیت مجازی میتواند فضا را به طور متفاوتی دستکاری کند، توجه شما را هدایت کرده و تجربه غرق شدن را افزایش دهد.
با این حال، علیرغم پیشرفتهای فناوری، هیچچیز نمیتواند عمق احساسی، پیچیدگی و اصالتی که یک آهنگساز انسانی به موسیقی فیلم میآورد، جایگزین کند. در نهایت، موسیقی فیلم تنها مربوط به ایجاد صدای پسزمینه نیست؛ بلکه هدف آن ضبط و انتقال احساسات انسانی است – دنیایی که در آن واقعاً از ماشینها پیشی میگیریم.
آینده موسیقی فیلم هیجانانگیز است. با ظهور هوش مصنوعی، افزایش فناوریهای سوراند و اهمیت مستمر خلاقیت انسانی، روشن است که این عرصه در آستانه یک انقلاب است. دهههای آینده نوید ترکیب نوآورانهای از فناوری و احساسات انسانی را میدهند که تجربهای حسی و سینمایی منحصر به فرد خلق خواهد کرد که هنوز تماشاگران آن را تجربه نکردهاند.
صدای درست میتواند فیلمی را بسازد یا خراب کند.
کوئنتین تارانتینو
کتاب “تاریخچه موسیقی فیلم” یک معرفی جامع و پرجنب و جوش از روندهای اصلی موسیقی فیلم از دوران فیلمهای صامت تا به امروز را با جزییات ارائه میدهد و ما بخشی از آن را در اینجا آوردهایم. این کتاب نه تنها بر شیوههای غالب هالیوود تمرکز دارد، بلکه از یک دیدگاه بینالمللی نیز برخوردار است و با بررسی نمونههای سینماهای ملی کشورهای بریتانیا، فرانسه، هند، ایتالیا، ژاپن و اتحاد جماهیر شوروی اولیه، دیدگاههای مختلفی را معرفی میکند.
کتاب یک تعادل مناسب بین مرور کلی بر ژانرهای سینمایی، شیوههای تولید و دریافتهای انتقادی و توضیحات دقیق غیر فنی از تعامل بین تصویر و موسیقی در فیلمهای نمونه ایجاد کرده است. علاوه بر تمرکز اصلی بر سینمای داستانی، بخشهای جداگانهای به موسیقی در فیلمهای مستند و انیمیشن، فیلمهای موزیکال و سایر ژانرهای مرتبط با سنتهای تئاتری اختصاص داده شده است، همچنین کاربرد موسیقیهای کلاسیک و پاپ در سینما نیز بررسی میشود.
مرون کوک استاد موسیقی در دانشگاه ناتینگهام است. کتابهای او شامل مطالعاتی در مورد «بیلی باد» و «آرزوهای جنگ» اثر بنجامین بریتن، «بریتن و شرق دور»، «جاز» و «تاریخنگاری جاز» میباشد. او همچنین ویرایشگر کتابهایی چون «همراه کمبریج برای اپرای قرن بیستم»، «همراه کمبریج برای بنجامین بریتن» و همراه با دیوید هورن، «همراه کمبریج برای جاز» است. او نویسنده مقالهای در مورد موسیقی فیلم در «دایرهالمعارف نیو گروو موسیقی» است و همچنین به عنوان پیانیست و آهنگساز فعال میباشد.
با ورود سینما به قرن دوم خود، جای تعجب دارد که تا کنون تنها تعداد کمی از گزارشهای جامع تاریخی در مورد موسیقی فیلم منتشر شده است.
این به هیچ وجه به این معنا نیست که در زمینه موسیقی فیلم نوشتههای بصیرتانگیز و تفکر برانگیزی وجود ندارد؛ برعکس، از دهه 1980 به بعد، این حوزه تبدیل به یکی از زمینههای غنی رشد در میان دایرههای آکادمیک و عمومی شده است و درک و قدردانی روزافزون از ظرفیتهای موسیقیایی متنوع و غالباً شگفتانگیز رسانه سینما، به نجات حرفه موسیقیدان فیلم از انگ تجاریگرایی که از سالهای نخستین، شهرت آن را دچار آسیب میکرد، کمک کرده است.
در همین حال و به همان اندازه دیرهنگام، پژوهشگران سینما شروع به جلب توجه بیشتری به نیاز به دیدن موسیقی و صدای فیلم به عنوان یک عنصر غیرقابل تفکیک و ترکیبی کردهاند، و همچنین در برخی موارد به این نکته اشاره کردهاند که این بخشها باید حداقل به اندازه تصاویر متحرک – که به عنوان دلیل وجودی سینما، به طور سنتی به عنوان پارامتر غالب آن در نظر گرفته میشدند – مهم و در برخی مواقع حتی بیشتر از آنها در نظر گرفته شوند.
از میان تاریخهای متنوعی که میتوان در مورد موسیقی فیلم نوشت و امیدواریم که در آینده نوشته شوند، هدف این اثر ارائه مقدمهای ساده و روشن در مورد توسعه تکنیکهای موسیقی فیلم در انتخابی از سینماهای انگلیسیزبان و غیرانگلیسیزبان است، با تأکید بر نقشهای عملی آهنگسازان، موسیقیدانان، مدیران موسیقی و ناظران، شرایط کاری متغیر آنها، زمینههای فرهنگی و آرزوهای خلاقانهشان، و روشهای مختلفی که آثار آنها دریافت شده است.
برای دوران سینمای صامت ، منابع اصلی برای اظهار نظرهای همزمان شامل دستورالعملهای فنی در مورد همراهی فیلم، مطبوعات تجاری صنعت فیلم، روزنامهها و سایر نشریات است که مسائل مربوط به موسیقی فیلم را از جنبههای عملی و زیباییشناختی بررسی میکنند – هرچند که به ندرت در عمق زیادی به این مسائل پرداخته میشود.
همانطور که ریک آلتمن و دیگر پژوهشگران مدرن نشان دادهاند، دوران ابتدایی سینمای صامت تنوع قابل توجهی در تأمین صدا داشت پیش از آن که استانداردسازی بر آن حاکم شود و به تبع آن، شیوههای همراهی فیلمهای صامت، که اغلب به شکل فرمولی بودند، تحت تأثیر قرار گیرد.
بحثهای زیباییشناختی در مورد ارزش و پتانسیل صدای فیلم و موسیقی، هم از طرف نظریهپردازان و هم از طرف دستاندرکاران، با معرفی صدای همزمان در اواخر دهه 1920 به طور قابل توجهی داغتر شد و در بعضی موارد به یک تضاد درک شده بین نیازهای تئاتری و تأثیرپذیرفته از صحنه و دنیای ماجراجویانهتر خیالپردازیهای سینمایی مرتبط بود. برخی از فیلمسازان جسورانه با استفادههای «کنترپوان» از صدا آزمایش کردند که با تصویر بصری تضاد داشت .
برخی دیگر، به ویژه در فرانسه، از این که دیالوگ به تسلط غالبی دست یابد که بعداً یکی از ویژگیهای مشهود سینمای روایتی اصلی هالیوود شد، خودداری کردند – و در حقیقت، این ویژگی از آن زمان تاکنون ادامه داشته است. در دهه 1930، بسیاری از جنبههای حرفهای آهنگسازی فیلم بهطور منطقی تنظیم شدند تا با نیازهای استاندارد موسیقیدراماتیک هماهنگ شوند.
در این دوره، راهنماهای معتبر و هوشمندانهای که مسائل عملی و زیباییشناسی را بررسی میکردند، توسط لئونید سابانیف و کورت لندن منتشر شد. در دهههای 1930 و 1940، نوشتههای انتقادی و تحلیلی درباره موسیقی فیلم بهطور چشمگیری افزایش یافت و تحلیلهایی از جمله آثار جورج آنتیل، هانس کلر، لارنس مورتون و ف. و. استرنفلد منتشر شد. همچنین در ابتدای دهه 1950 یک بررسی بیبلیوگرافی جامع از این موضوع منتشر گردید.
بحثهای این دوران شامل مفید بودن موسیقیای بود که یا از تصاویر بصری حمایت میکرد یا آنها را نقض میکرد، نیاز به وضوح صدا در موسیقی فیلم، تنش بین فرم موسیقی مستقل و نقش آن در فیلم، و مقایسه تکنیکهای موسیقی فیلم با اپرای قرن نوزدهم بود.
این بحثها معمولاً نتواستند به نظرات تماشاگران فیلم بپردازند، که برای اولین بار بهطور سیستماتیک از طریق تحقیقات بازاریابی گسترشیافته در صنعت از اواخر دهه 1960 به بعد مورد بررسی قرار گرفت (گرچه فرمولهای فیلمی پیش از این تحت تأثیر نتایج پیشنمایشها، حتی در دوران سینمای صامت، قرار گرفته بود). واکنشهای بینندگان اخیراً با دقت علمی روانشناسان شناختی مورد تحلیل قرار گرفته است.
در دوران طلایی هالیوود (حدود 1935–1955)، آشکار شد که موسیقی فیلم بهطور گستردهای توسط مفسران فکری بهعنوان یک خویشاوند فقیر موسیقی کنسرت معتبر شناخته میشد، که از نظر اخلاقی بهدلیل تجاریگرایی آشکار و تولید انبوه خود مشکوک بود و اغلب کیفیتی تأسفبار داشت. این دیدگاه توسط برخی از آهنگسازان کنسرتی که تنها بهخاطر دستمزد سخاوتمندانهای که از این صنعت میبردند، به کار در سینما جذب شده بودند، ادامه پیدا کرد.
چند نفر موسیقی فیلم را نه تنها بهدلیل چالشهای عملی و زیباییشناسی آن، بلکه بهعنوان یک نمونه نادر از رسانهای که در آن آهنگسازان زنده میتوانستند موسیقی جدید خود را بهطور منظم از طریق اجراهای موسیقیدانان درجه یک به نمایش بگذارند، با گرمی پذیرفتند.
این فرآیند تا دهه 1980 طول کشید که یک ارزیابی علمی جامع از شیوههای کاری و اهداف زیباییشناختی صنعت فیلم اصلی، موسیقی فیلم و آهنگسازان آن را از یک وضعیت ناامیدکنندهی انتقادی نجات داد که در دورههای مختلف آن دوران، مدافعان سرسخت موسیقی فیلم را به تلاشهایی نهچندان دقیق و غیرضروری وادار کرده بود تا آن را از نظر معنوی همسطح موسیقی کنسرتی مطرح کند.
این ابتکار پس از آنکه مسیر غیرقابل پیشبینی صنعت فیلم در دهههای 1960 و 1970، که گاهی ناپایدار بودند، بهطور مؤثری قابلیت شیوههای موسیقیسازی جایگزین را نشان داد، بهطور فزایندهای بیفایده به نظر رسید، بهویژه شیوههایی که موسیقی پاپ و الکترونیک را در مرکز قرار داده و بهطور همافزایی از پتانسیل تجاری چشمگیر فروش موسیقیهای ضبطشده بهره میبردند.
نقطهعطف در دستیابی به درک معقول از ارزیابی موسیقی ارکستری سنتی، با بازنگری علمی سینمای کلاسیک دهههای 1930 و 1940 آغاز شد، اصولی که تا حدی همچنان به شکلدهی موسیقی فیلم اصلی در عصر حاضر ادامه میدهند.
کلودیا گوربمن (1987)، بهدنبال او کاریل فلین و کاترین کالیناک (هر دو از آثار تأثیرگذار خود را در سال 1992 منتشر کردند)، ایدههای برجستهای از رشته در حال رشد مطالعات فیلم استخراج کردند و با تمایل به دیدن موسیقی فیلم بهعنوان جزئی جداییناپذیر از زمینههای فرهنگی و فیلمی آن، دیدگاههای مختلفی ارائه دادند درباره اینکه چگونه موسیقی غیر دیژتیک میتواند (پارادوکسیکال) به «واقعگرایی» فیلم کمک کند.
از طریق دستکاری واکنشهای عاطفی بیننده یا از طریق حمایت گرافیکی از عمل یا حتی تقلید آن، در حالی که همچنین قادر است تصاویری از (دستکم جزئی از) آرمانشهرها را پیشنهاد دهد که کاملاً با فرار از واقعیت که کارخانه رویاهای هالیوود ارائه میدهد، هماهنگ باشد. ایدههای این مکتب نوآورانه از نظریهپردازان موسیقی فیلم بیشک نه تنها در توضیح دوره طلایی هالیوود، بلکه در برخی تکنیکهای کلیدی فیلمهای پرفروش «هالیوود جدید» که در اواخر دهه 1970 احیا شدند و همچنان بر تولید فیلم و توزیع بینالمللی در زمان نوشتن این متن تسلط دارند، تأثیرگذار است.
در بررسی وضعیت ادبیات موسیقی فیلم در اواسط دهه 1990، جیمز بیولر و دیوید نیومایر (1994) به مشارکتهای سالم مختلفی در مطالعه مدرن آهنگسازی فیلم اشاره کردند که از ایدههای برگرفته و توسعهیافته از نشانهشناسی، مارکسیسم، فمینیسم، روانکاوی و علم شناختی سرچشمه گرفتهاند، و مروری کوتاه بر «پوئتیک تاریخی» نئوفورمالیستی که رویکرد تأثیرگذار به تاریخ فیلم روایی اصلی را توسط دیوید بوردول، جانت استایگر و کریستین تامپسون (1985) شکل داده است، ارائه دادند.
به نظر میرسد که باور به این موضوع دشوار است – و البته هیچ تقصیری متوجه آنها نیست – که بیولر و نیومایر در سال 1994 نتواستند در خلاصه خود هیچ اشارهای به شیوههای آهنگسازی جایگزین مبتنی بر موسیقی پاپ داشته باشند، که از مدتها پیش تصورات فکری و عمومی در مورد اینکه موسیقی در فیلم چه کاری میتواند انجام دهد را بهشدت تغییر داده بود.
تنها در اواخر دهه 1990 بود که آهنگسازی پاپ با درک همدلانه و دقت فکری مشابهی که گوربمن به موسیقی ارکستری کلاسیک فیلم اختصاص داده بود، مورد بررسی قرار گرفت، بهویژه در اثر جف اسمیت (1998) که استاندارد جدیدی برای ترکیب بینشهای زیباییشناختی با زمینهسازی تجاری و صنعتی روشن تعیین کرد.
تا دهه 1990، کتابهای عمومی کمی در مورد موسیقی فیلم بهطور قانعکنندهای به آهنگسازی پاپ یا فیلمهای غیر هالیوودی پرداخته بودند. کتاب درسی پر استفاده روی پرندرگاست (1977، تجدیدنظر شده در 1992) نمونهای از زمان خود بود که ترکیبی از بینشهای عملی متعدد مبتنی بر تجربه شخصی از صنعت فیلم آمریکا را با درگیری انتقادی نسبتاً محدود به نمایش میگذاشت.
این وضعیت بهطور چشمگیری با مرور انگیزشی رویال اس. براون از دامنه وسیعی از شیوههای آهنگسازی فیلم (1994) تغییر کرد. کار او بهویژه در مورد فیلمهای هیچکاک، سینمای فرانسه و جنبههای متعدد آهنگسازی فیلم پستمدرن بسیار قوی بود که به موسیقی فیلم این امکان را داد تا خود را بدون نیاز به هرگونه اتحاد نظری تحمیلی نشان دهد.
از آن زمان، مطالعات دانشگاهی دقیق در مورد موسیقی فیلم عمدتاً در قالب سمپوزیومهای ویرایش شده انجام شدهاند که یک خروجی مناسب برای پروژههای تحقیقاتی نسبتاً تخصصی فراهم میآورد. این موضوع منجر به یکی از معایب ناخوشایند، اگرچه کاملاً قابل درک، در حوزه پژوهشهای موسیقی فیلم شده است.
تمایل به بررسی تنها تعداد محدودی از فیلمها (یا حتی یک فیلم خاص) به عنوان شواهدی برای پشتیبانی از یک فرضیه نظری خاص، رویکردی که بهویژه توسط فرمت سمپوزیوم تشویق میشود. در حالی که بهعنوان نتیجه، تنوع غنی شیوههای آهنگسازی فیلم اغلب در نور روشن و زندهای قرار میگیرد، اما ارتباط وسیعتر رویکردهای نظری که به نمونههای گاه غیرنماینده از یک هنر تجاری چندبعدی اعمال میشود، معمولاً محدود به نظر میرسد.
بهطور غیرقابل پیشبینی، ممکن است، مفسرانی که تفکرشان برای ارجاع در یک متن مقدماتی مانند کتاب حاضر مفیدترین به نظر میرسید، کسانی بودهاند که به درجات مختلفی از دانش عملی فیلم با عقل سلیم (برای مثال، ژان میتری) یا ایدئولوژی تحریکآمیز (تئودور آدورنو و هانس آیسلر) یا کسانی که کار علمیشان آنقدر مهم و بهموقع بوده که بنیانگذاران بسیاری از تفکر مدرن در مورد موسیقی فیلم را فراهم آورده است (گوربمن، فلین، کالیناک، براون، اسمیت و میشل شیون، از جمله دیگران).
کلام آخر
تاریخچه موسیقی فیلم به وضوح نشان میدهد که این هنر به یک بخش جداییناپذیر از سینما تبدیل شده است. از موسیقیهای ساده و زنده در دوران فیلمهای صامت تا خلق آثار پیچیده و با تکنولوژی پیشرفته در دوران معاصر، موسیقی فیلم همواره در خدمت روایت داستان و ایجاد احساسات عمیقتر برای مخاطب بوده است.
با پیشرفتهای چشمگیر در فناوری، به ویژه در زمینههای هوش مصنوعی و واقعیت مجازی، آینده موسیقی فیلم نویدبخش تحولی چشمگیر است. در نهایت، آنچه که موسیقی فیلم را منحصر به فرد میکند، ترکیب هنر و احساسات انسانی است که هیچ تکنولوژیای قادر به جایگزینی آن نیست.
پاسخگوی سوالات شما هستیم
دیدگاهی وجود ندارد!