بررسی فیلم جوکر 2 (2024)

بررسی فیلم جوکر 2 (2024) | جنون مشترک

در این مقاله به بررسی فیلم جوکر 2 (2024) | جنون مشترک میپردازیم. فیلم‌ها، درست مانند موسیقی، وسیله‌ای برای انتقال صداها و داستان‌هایی هستند که میتوانند ذهن ما را درگیر کنند، ما را به فکر وادارند یا حتی احساسات عمیق‌تری در ما ایجاد کند. همان‌طور که یک هدفون خوب میتواند جزییات پنهان موسیقی را آشکار کند و تجربه‌ای ناب و واقعی از شنیدن را به ما هدیه دهد، یک فیلم هم میتواند داستان‌هایی عمیق‌تر را روایت کند و ما را به لایه‌های پیچیده‌تری از شخصیت‌ها و وقایع ببرد و باعث سرگرمی ما بشود.

 اما درست مانند هدفونی که گاهی کیفیت صدا را قربانی طراحی یا بازاریابی میکند، برخی فیلم‌ها نیز گاهی در تلاش برای خاص‌بودن یا جلب توجه، از هدف اصلی خود منحرف میشوند. اطلاعات و نقد این مقاله براساس سایت Variety میباشد.

جوکر: جنون مشترک(Joker: Folie à Deux) ساخته تاد فیلیپس دقیقاً چنین تجربه‌ای است: فیلمی که تلاش میکند صدای خاصی را ارائه دهد، اما آیا این صدا آن‌قدر شفاف و تاثیرگذار است که ما بتوانیم پیام آن را به‌وضوح بشنویم؟ همان‌طور که یک هدفون بی‌کیفیت ممکن است باعث شود ظرافت‌های موسیقی گم شوند، این فیلم نیز گاهی پیام خود را در میان شلوغی‌ها و پیچیدگی‌های بی‌مورد از دست میدهد.

بررسی فیلم جوکر 2 (2024)

اشتباه مهلک «جوکر: جنون مشترک» تبدیل کردن طرفداران به شروران

یکی از موضوعات بحث‌برانگیز در دنباله فیلم «جوکر»، با عنوان «جنون مشترک»، تصمیم سازندگان برای تغییر دینامیک شخصیت‌ها و نقش طرفداران است. در فیلم اول، جوکر (آرتور فلک) به نمادی برای افراد سرکوب‌شده و حاشیه‌نشین تبدیل شد که همدلی مخاطبان را برانگیخت. اما در دنباله، طرفداران به عنوان نیروهای منفی معرفی میشوند که این رویکرد میتواند برای روایت داستان و استقبال عمومی یک ریسک بزرگ باشد.

در بسیاری از فیلم‌ها، مخاطبان زمانی با شخصیت‌های منفی همذات‌پنداری میکنند که این شخصیت‌ها عناصری از انسانیت و دردهای مشترک را بازتاب دهند. اگر سازندگان «جنون مشترک» این رویکرد را کنار گذاشته و مخاطبان را به عنوان بخشی از مشکل معرفی کنند، ممکن است نتیجه معکوس بگیرند و جذابیت احساسی اثر را از دست بدهند.

این تصمیم میتواند نشان‌دهنده یک پیام اجتماعی عمیق باشد، اما آیا این پیام برای مخاطبانی که در فیلم اول با شخصیت جوکر احساس همذات‌پنداری کرده‌اند، قابل پذیرش است؟ تنها زمان نشان خواهد داد که آیا این تغییر رویکرد برای فیلم موفق خواهد بود یا به یکی از نقاط ضعف بزرگ آن تبدیل میشود.

هشدار اسپویل: این مقاله شامل نکات کلیدی داستان فیلم «جوکر: جنون مشترک» است، از جمله پایان آن. پیشنهاد میشود این متن را پس از تماشای فیلم بخوانید.

از خودتان بپرسید، شرور واقعی در «جوکر: جنون مشترک» کیست؟ اشاره: آرتور فلک نیست. به‌جای ترسیدن از شخصیت واکین فینیکس، باید نگران طرفداران او باشیم — کسانی که میخواهند او دوباره نقش هرج‌ومرج‌طلب نقاب‌دار را ایفا کند.

حال این نتیجه‌گیری را یک قدم جلوتر ببرید: به‌عنوان هارلی کویین، لیدی گاگا نقش طرفدار شماره یک جوکر را بازی میکند، کسی که به اندازه خودش دچار توهم است. از اینجا عنوان «جنون مشترک» (Folie à Deux) معنا پیدا میکند، یک اصطلاح روان‌پزشکی که به گفته ویکی‌پدیا زمانی به کار میرود که «علائم یک باور توهم‌آمیز از فردی به فرد دیگر منتقل شود.» در فیلم، گاگا ابتدا شبیه آنجلینا جولی در «دختر، از هم گسیخته» معرفی میشود، اما بعدها به‌عنوان شخصیتی کاملاً متفاوت آشکار میشود.

 چیزی بهتر از زنانی نیست که برای جنایتکاران مشهور نامه مینویسند و حتی در زندان با آن‌ها ازدواج میکنند.

بررسی فیلم جوکر 2 (2024)

این همان «جوکر 2» نیست که انتظارش را داشتیم. دنباله میتوانست از نقطه اوج فیلم اول آغاز شود، زمانی که شهر گاتهام در هرج‌ومرج فرو میرود. این مسیر واضح‌تر بود برای ارضای کنجکاوی کسانی که میخواهند ببینند چگونه داستان آرتور فلک با افسانه بزرگ‌تر بتمن پیوند میخورد.

(در نهایت، «جوکر» تنها داستان منشأ این شخصیت نبود، بلکه داستان منشأ شوالیه تاریکی نیز بود و نشان داد چگونه اقدامات آرتور باعث شد بروس وین شاهد قتل پدرش باشد). اما تاد فیلیپس با سرسختی مسیر دیگری را در پیش میگیرد.

دنباله‌های هالیوودی معمولاً یکی از دو راه را پیش میگیرند: یا داستان فیلم قبلی را گسترش میدهند و آن را به یک حماسه تمام‌عیار تبدیل میکنند (مثل «شوالیه تاریکی» یا «پدرخوانده: قسمت دوم»)، یا آنچه در ورژن اصلی موفق بود را تکرار میکنند، اما این بار با ابعادی بزرگ‌تر، پر سر و صداتر و با هزینه بسیار بالاتر (مانند «خماری: قسمت دوم» ساخته خود فیلیپس).

اما «جنون مشترک» هیچ‌یک از این دو مسیر را انتخاب نمیکند. با الهام از آخرین صحنه «جوکر» — جایی که آرتور در یک ارزیابی روان‌پزشکی صدای آهنگ «این است زندگی» از فرانک سیناترا را در ذهنش میشنود و با آن هم‌خوانی میکند — فیلم عملاً به یک درام طولانی دادگاهی تبدیل میشود که گهگاه با صحنه‌های موزیکال قطع میشود (بیشتر آهنگ‌ها کلاسیک هستند و آرتور آن‌ها را در ذهنش میخواند).

اگر خشونت و هرج‌ومرج «جوکر» شما را هیجان‌زده کرده بود، متأسفانه این بار خبری از آن نیست. آرتور در این فیلم هیچ قتلی مرتکب نمیشود — مگر در یک سکانس خیالی که در آن سر دادستان و قاضی را میشکند — و با وجود آنکه همه، از هارلی کویین گرفته تا جمعیت طرفداران در خیابان‌ها، خواهان بازگشت شخصیت جوکر هستند، آرتور در نهایت از آلتر ایگوی خود چشم‌پوشی میکند. با این همه، پایان‌بندی فیلم کاملاً ناامیدکننده است.

 البته برای جلوگیری از افشای داستان تا دو پاراگراف پایانی این مقاله از اشاره مستقیم به آن پرهیز میکنیم، چرا که فیلم (که امتیاز بسیار ضعیف «D» را از مخاطبان پس از خروج از سالن‌ها دریافت کرده) ظاهراً توسط تعداد کمتری از افراد نسبت به انتظارات دیده شده است.

این حرکت جسورانه‌ای برای یک دنباله است که با این حال راه‌هایی پیدا میکند تا واکین فینیکس را دوباره در لباس قرمز و آرایش دلقک دیوانه‌اش ببینیم. اما تقریباً تمام فیلم یا در بیمارستان ایالتی آرکام میگذرد یا در دادگاه قاضی هرمان روث‌واکس، در حالی که آهنگ‌ها — که ظاهراً راهی است برای نشان دادن احساسات درونی بیان‌نشده آرتور از دیدگاه فیلیپس — عملاً ضرب‌آهنگ از پیش کُند فیلم را به حالت توقف کامل میکشانند.

میخواهید بدانید مشکل دنباله «جوکر» چیست؟ خسته‌کننده است.

طرح داستان حول کلیشه‌ای کهنه در فیلم‌های دادگاهی میچرخد: دفاع از جنون — آن حفره قانونی محبوب هالیوود که در دنیای واقعی به ندرت موفق است و به متهم اجازه میدهد به جای اعدام به یک موسسه روان‌پزشکی فرستاده شود، اگر بتوان ثابت کرد که وضعیت او مانع از این شده که بفهمد کاری که انجام داده اشتباه بوده است.

بنابراین، از همان ابتدا وارد قلمروی کلیشه‌های خسته‌کننده میشویم، با مجموعه‌ای از شخصیت‌های تکراری که از فیلمنامه‌های تنبل بیرون آمده‌اند: نگهبان ظالم (برندن گلیسون)، دادستان متکبر (هری لاتی در نقش هاروی دنت)، و وکیل مدافع اخلاقاً سازش‌کار (کاترین کینر). بگویید، آیا این چیزی است که میخواستید با دنباله «جوکر» خود تجربه کنید؟

بررسی فیلم جوکر 2 (2024)

به نظر میرسد اگر برای این فیلم بلیت خریده‌اید، جوک واقعی برای شماست. لیدی گاگا در نقش هارلی کویین بد نیست، اگرچه بسیار کمتر از چیزی که انتظار میرود روی پرده ظاهر میشود. واکین فینیکس، که برای بازی در فیلم اول و فداکاری‌های شدید بازیگری‌اش برنده اسکار شد، در این فیلم نیز به همان اندازه متعهد به نظر میرسد و مقدار زیادی وزن کم کرده تا بار دیگر به آرتور فلک تبدیل شود.

اما آیا او این بار به جوکر تبدیل میشود؟ قضاوت با شماست — همان‌طور که باید درباره وضعیت روانی او تصمیم بگیرید و اینکه آیا این وضعیت جنایات او را توجیه میکند یا نه: قتل هفت نفر در فیلم اول شامل سه کارمند زورگوی شرکت در مترو، همکارش که باعث اخراجش شد، مادر بدرفتارش، یک روان‌پزشک در آرکام و شخصیت رابرت دنیرو، مجری برنامه شبانه ماری فرانکلین.

به جای ایجاد مسیر جدید، بخش عمده‌ای از فیلم جدید صرف بازبینی فیلم اول میشود و آرتور را مجبور میکند با پیامدهای اعمالش روبه‌رو شود. اگر از تماشای انتقام آرتور از کسانی که او را در «جوکر» مسخره کرده بودند هیجان‌زده شده‌اید، فیلیپس از شما میخواهد که هنگام تماشای پایان «جنون مشترک» از خود بپرسید چرا چنین احساسی دارید و چرا اکنون ناامید شده‌اید. فیلم گویی میپرسد: «انتظار چه چیزی داشتید؟»

آیا تاد فیلیپس ناگهان به وجدان بیداری رسیده است؟ همان‌طور که همکارم اوون گلیبرمن در نقدش اشاره کرد، اشتباه مهلک فیلیپس این بود که به منتقدانش گوش داد — تحلیلی منطقی، با توجه به اینکه خود فیلیپس به ونیتی فیر گفت که آخرین شوخی در «خماری: قسمت سوم» (صحنه‌ای پس از تیتراژ که گروه دوستان پس از عروسی شخصیت زک گالیفیاناکیس با حالتی گیج و بی‌هوش بیدار میشوند) در واقع نوعی «بی‌احترامی عمدی» به کسانی بود که معتقد بودند این گروه نمیتواند بیش از یک بار خود را در این وضعیت نابسامان قرار دهد.

اما در این مورد، به نظر میرسد فیلیپس درک درستی از مشکلات مردم با «جوکر» ندارد. اگر واقعاً فیلم را با توجه به نظر منتقدان تنظیم کرده باشد، در نتیجه فیلمی ساخته که هیچ‌کس را راضی نمیکند.

نتیجه نهایی فیلم تنها به طور مبهمی با اسطوره‌شناسی بتمن هم‌خوانی دارد — حتی کمتر از فیلم شخصی‌تر «جوکر مردم» ساخته ویرا درو، که معتقدم اثر عمیق‌تری است و دیدیم که استودیو با او زمانی که آن فیلم را ساخت چه کرد. با این حال، جوکر شخصیتی آن‌قدر محبوب است که تبدیل کردن بحران روانی آرتور به یک داستان منشأ بازنگری‌شده برای این شخصیت، به نظر من نه یک اقدام انسان‌دوستانه (همان‌طور که فیلیپس در توضیحات کارگردانی‌اش بیان میکند) بلکه یک مثال خطرناک برای ارائه به جهان است.

 فیلم‌برداری مخملی لارنس شر و موسیقی متن سوگواری هیلدور گودنادوتیر — بهترین عناصر هر دو فیلم — رفتار آرتور را ارتقا میدهند. این پرداخت براق عملاً به نوعی تقلید از رفتار او را تشویق میکند.

اوون کسانی مانند من را که به «جوکر» اعتراض داشتند، «سرزنش‌گر» مینامد، و شاید حق با او باشد.

در کتاب «درباره ادبیات اخلاقی»، نویسنده و منتقد جان گاردنر استدلال میکند که «هنر ذاتاً جدی و سودمند است؛ بازی‌ای است که در برابر آشفتگی و مرگ، در برابر انتروپی، انجام میشود.» او معتقد است که نویسندگان — و میتوان فیلم‌سازان را نیز در این گروه قرار داد — نباید «زشتی و بیهودگی را جشن بگیرند و به خوبی بخندند»، بلکه باید بر خلق «هنری تمرکز کند که هیولاها را عقب براند» و «ارزش‌ها را آزمایش کرده و احساسات قابل اعتماد درباره بهتر و بدتر بودن اعمال انسانی را برانگیزد.»

بررسی فیلم جوکر 2 (2024)

فیلیپس در توضیحات خود برای «جوکر» اشاره میکند که یکی از وظایف کلیدی کارگردان «انتقال‌دهنده لحن» است. در اینجا، این لحن را میتوان به‌درستی «فراایرونیک» توصیف کرد — نوعی از طنز مبهم، تقابلی و اغلب بی‌معنی که در آن تقریباً غیرممکن است هدف نویسنده را به‌طور دقیق درک کرد. فیلیپس هرگز در توضیحات خود برای «جوکر» از واژه «اینسل» استفاده نمیکند، اما اولین فیلم به‌طور گسترده به‌عنوان مطالعه‌ای درباره این پدیده تعبیر شد.

چگونه میتوان تصمیم فیلیپس برای ساخت دنباله‌ای که کاملاً برعکس چیزی است که مخاطبان هدف میخواستند، توضیح داد؟ این فیلم یک موزیکال است، آن‌هم در حالی که استودیو این ژانر را آن‌قدر غیرمحبوب میداند که در کمپین‌های تبلیغاتی سال گذشته برای «رنگ بنفش» و «وانکا» تمام تلاشش را کرد که این موضوع را پنهان کند.

در یک ضربه دیگر به «برادرها» (نه برادران وارنر، بلکه همان پسرهایی که فیلیپس از مستند آغازینش در جشنواره ساندنس 1998 با عنوان «خانه برادری» آن‌ها را هدف قرار داده)، «جنون مشترک» صحنه‌ای دارد که در آن جوکر یک مرد دیگر را از روی لب میبوسد. این انتخاب‌ها نمیتوانند تصادفی باشند — و قطعاً چیزی نیستند که طرفداران درخواست کرده باشند.

فیلیپس در این فیلم بی‌رحمانه عمل کرده و هدفش دقیقاً همان گروهی است که آرتور فلک به آن تعلق دارد.

همان‌طور که آرتور در پایان فیلم اول میگوید، زمانی که روان‌پزشکش میپرسد: «چه چیزی این‌قدر خنده‌دار است؟»: «تو نمیفهمی.» تمام دنباله به یک شوخی خصوصی شباهت دارد، که در آن کسانی که از جوکر تقلید میکنند یا از او الهام میگیرند، هدف این شوخی هستند. در فیلم (اینجا وارد قلمروی اسپویل میشویم)، آرتور در نهایت وکیلش را اخراج میکند و تصمیم میگیرد خودش از خود دفاع کند، این بار در دادگاه در نقش جوکر ظاهر میشود.

هنگامی که آرتور مستقیماً به دوربین‌های تلویزیونی نگاه میکند (همان‌طور که در برنامه ماری فرانکلین انجام داد)، انتظار داریم کاری آنارشیستی انجام دهد. اما در عوض، او آلتر ایگوی خود را انکار میکند و حکم دادگاه را میپذیرد.

پس از آنکه یک بمب ماشین دادگاه را مختل میکند و آرتور توسط هوادارانی با لباس دلقک نجات داده میشود، او از تحسین و ستایش آن‌ها وحشت‌زده میشود و به‌شدت تلاش میکند از آن‌ها فرار کند. در نهایت مشخص میشود که هارلی کویین ملکه این هواداران است. تراژدی «جنون مشترک» در این است که هیچ‌کس به آرتور فلک علاقه‌ای ندارد. تنها چیزی که اهمیت دارد، جوکر است.

حتی اگر آرتور از بین برود، اسطوره جوکری که او خلق کرده، پابرجا خواهد ماند. (این همان چیزی است که فعالیت محو در پس‌زمینه آخرین صحنه نشان میدهد.این موضوع همچنین نقص مرکزی فرانچایز فیلیپس و در عین حال، اوج طنز تلخ این فیلم است: اگر عنصر جوکر/بتمن از معادله حذف شود، هیچ‌کس کوچک‌ترین اهمیتی به آرتور فلک نمیدهد.

بررسی فیلم جوکر 2 (2024)

کلام آخر

 «جوکر: جنون مشترک» یک آزمایش جسورانه و غیرمنتظره است که تلاش میکند هم طرفداران و هم منتقدان فیلم اول را به چالش بکشد. اما این دنباله به جای عمق‌بخشیدن به شخصیت آرتور فلک، بیشتر بر روی تضاد میان او و میراثی که به عنوان جوکر خلق کرده است تمرکز دارد. این رویکرد شاید یک پیام اجتماعی در خود داشته باشد اما در نهایت باعث میشود که فیلم نه به عنوان یک داستان مستقل جذاب باشد و نه به عنوان یک دنباله رضایت‌بخش عمل کند.

«جنون مشترک» شاید طرفداران جدیدی پیدا کند یا نقدهای عمیق‌تری را برانگیزد، اما مشکل اساسی آن این است که به نظر میرسد خودش هم دقیقاً نمیداند میخواهد چه پیامی بدهد. آرتور فلک در این دنباله بیشتر از آنکه شخصیتی باشد که مخاطب بتواند با او همذات‌پنداری کند، به ابزاری برای طرح سوالاتی پیچیده درباره جامعه و نقش رسانه‌ها تبدیل شده است. این میتواند برای برخی مخاطبان جذاب باشد، اما برای بسیاری دیگر تنها یک تجربه پراکنده و گیج‌کننده به نظر خواهد رسید.