آنچه خواهید خواند
- تفاوتهای اپل استیو جابز با اپل تیم کوک!
- 1. بازخوانی یک میراث (Introductory Thesis)
- 2. بخش اول: آناتومی رهبری متناقض: «جراح تکنولوژی»
- 3. بخش دوم: مهندسی زیبایی: فلسفه جابز و فرمول موفقیت (The Jobsian Formula)
- 4. بخش سوم: میراث در دستان وارث: اپل امروز بدون جابز (The Cook Era)
- 5. بخش چهارم: فرضیه ضدواقعی: اگر استیو جابز امروز زنده بود (Counterfactual Analysis)
- کلام آخر
تفاوتهای اپل استیو جابز با اپل تیم کوک!
1. بازخوانی یک میراث (Introductory Thesis)
تفاوتهای اپل استیو جابز با اپل تیم کوک چیست؟ هر کدام چه رویکردی داشتند؟ استیو جابز ، یکی از تأثیرگذارترین چهرههای تاریخ معاصر فناوری، با ترکیبی از نبوغ، سختگیری مطلق و یک چشمانداز منحصر به فرد توانست دنیای دیجیتال را دگرگون سازد. مقالات اغلب به بازگویی داستانهای شناختهشده موفقیت او میپردازند؛ اما درک دقیق میراث جابز مستلزم کالبدشکافی مکانیسمهای پشت این موفقیت است: یعنی ترکیب نادر نبوغ، استراتژی و سختگیری مدیریتی.
تحلیل عمیق شخصیت جابز، فلسفه طراحی رادیکال او (“Less, but Better”) و بررسی مسیر فعلی اپل تحت رهبری تیم کوک، این امکان را فراهم میآورد تا به این پرسش کلیدی پاسخ دهیم: اپلِ امروز، در صورت حضور مستمر جابز، چه تفاوتهایی با وضعیت کنونی خود داشت؟
تحلیل حاضر نشان میدهد که موفقیت جابز از یک پارادوکس بزرگ نشأت میگرفت: او از طریق ایجاد تنش شدید و کنترل مطلق، کمالگرایی را در محصول نهایی القا میکرد. اپل امروز از نظر مالی به اوج رسیده است، اما از لحاظ ایدئولوژیک و شدت نوآوری سختافزاری، مسیرهای تعیینشده توسط جابز را ترک کرده است.
2. بخش اول: آناتومی رهبری متناقض: «جراح تکنولوژی»
سبک رهبری استیو جابز اغلب به عنوان «جنگجویانه» توصیف میشود؛ روشی که هم الهامبخش بود و هم بحثبرانگیز. این تناقض در واقع نیروی محرک اصلی در تولید محصولات بینقص اپل به شمار میرفت.
الف. رهبری جنگجویانه و پارادوکس نتیجهمحور
جابز در سال 1985 پس از درگیری با «جان اسکالی»، مدیرعامل وقت اپل (کسی که جابز خودش او را استخدام کرده بود )، از شرکتی که بنیان نهاده بود، اخراج شد. انتقاد اصلی این بود که او لجباز است و تمام تمرکز خود را بر پروژهای مانند مکینتاش متمرکز کرده که فروش آن در آن زمان بسیار ناامیدکننده بود و قیمت سهام شرکت رو به سقوط بود.
با این حال، یک تحلیل تخصصی نشان میدهد که نحوه قضاوت در مورد سبک مدیریت جابز کاملاً وابسته به نتیجه بود. پروفسور «رابرت بیس» از دانشگاه جرجتاون معتقد است که اگر اپل در آن مقطع سیر صعودی را پیش میگرفت، مدیرعامل شرکت هرگز توجهی به روش مدیریت جابز نشان نمیداد و حتی ممکن بود او را برای این سبک کار تشویق کند. این وضعیت نشان میدهد که برای رهبران کاریزماتیک و سختگیر، مرز بین انگیزش (Motivator) و رفتار زننده (Abuser) نه در خود روش مدیریتی، بلکه در
عملکرد مالی شرکت تعریف میشود. یک مدیر سختگیر، تنها در صورتی که بتواند نتایج مناسبی کسب کند، در یادها به عنوان رهبری الهامبخش باقی میماند. این بدان معناست که فشار شدید و گاه بیرحمانه جابز، زمانی به ابزار موفقیت تبدیل شد که خروجی آن به خلق نتایج بینقص منجر گردید.
ب. بیرحمی استراتژیک و کنترل مطلق
استیو جابز به خاطر خلاقیت، هوش و سختکوشی موفق نشد؛ چرا که افراد بسیاری با چنین صفاتی در حوزه تکنولوژی وجود دارند. او یک خصوصیت بارز دیگر داشت که او را از دیگر مدیران متمایز میساخت: او یک مرد «بیرحم» بود. این ویژگی نه یک نقص اخلاقی، بلکه یک دارایی استراتژیک در نظر گرفته میشد که به او اجازه میداد تصمیمات دشوار و ضروری را بدون دغدغه هزینههای انسانی یا مقاومت داخلی اتخاذ کند.
این بیرحمی شامل اعمال کنترل شدید بر کل فرآیند میشد. جابز نه تنها بر محصول، بلکه بر افکار و رفتار کارکنان خود نیز کنترل و سانسور اعمال میکرد. او اجازه نمیداد که محصولات اپل به شکلی استفاده شوند که تأثیر منفی بر شرکت داشته باشید و اعتراض منتقدان را نادیده میگرفت. این سطح از اقتدارگرایی مدیریتی کاملاً در تضاد با ارزشهای مدرن مدیریتی مانند «اجایل» (Agile) بود که بر پایه احترام، اعتماد و همکاری بنا شده است.
جابز با «کاریزما، سختگیری و کنترل مستقیم» رهبری میکرد. در واقع، جابز ثابت کرد که در فضای نوآوری رادیکال، یک مدل کاریزماتیک و اقتدارگرا، که در آن یک فرد دیدگاه مطلق را دیکته میکند و مقاومتها را حذف میسازد، میتواند سریعتر و موفقتر از مدلهای مشارکتی عمل کند که ممکن است منجر به میانگینگرایی شوند.
ج. اصول مدیریت قدرتمند
فلسفه مدیریتی جابز، مجموعهای از اصول قدرتمند بود که بر محوریت هدف و کمالگرایی میچرخید. او معتقد بود که «مدیریت قدرتمند» نقش کلیدی در موفقیت گروه ایفا میکند. از جمله اصول کلیدی او عبارت بودند از:
- تشخیص استعداد: داشتن هوش لازم برای تشخیص استعدادها و تواناییهای اطرافیان جهت تشکیل یک گروه موفق.
- متقاعدسازی و هدفگذاری: توانایی متقاعد کردن افراد برای پیشبرد اهداف تعیینشده و واضح کردن گامها و هدفهای نهایی برای کل گروه.
- توجه به جزئیات: کار زیاد و تلاش باید با ارج نهادن به مهرههای ارزشمند گروه و تعیین پاداش (مانند استراحت پس از کار سخت) همراه باشد.
- کمالگرایی مطلق: اصرار جابز بر طراحی زیبای مدارهای الکتریکی داخلی مک، حتی آنهایی که تقریباً هرگز دیده نمیشدند ، یک تصمیم فرهنگی بود. او این پیام را منتقل میکرد که کیفیت باید در هر لایه از محصول وجود داشته باشد تا اطمینان حاصل شود که تیمهای داخلی نیز روحیه کمالگرایی را حفظ میکنند.
در زیر، خلاصهای از این رهبری متناقض ارائه شده است:
| جنبه متناقض | رفتار/باور جابز | توجیه عملیاتی (تحلیل) |
|---|---|---|
| کمالگرایی مطلق | اصرار بر طراحی زیبای مدارهای داخلی که تقریباً هرگز دیده نمیشدند. | تضمین کیفیت مطلق، انتقال روحیه کمالگرایی به تیمهای داخلی و کنترل کامل بر محصول. |
| سختگیری و خشونت | برخورد تند، کنترل افکار، و خطر تبدیل شدن به “مدیر تندخو” در صورت عدم موفقیت. | القاء انگیزه شدید و استخراج نتیجه بینقص؛ اثبات این فرضیه که نتیجه، روش را توجیه میکند. |
| استراتژی زندگی | تأکید بر زندگی کردن هر روز به عنوان آخرین روز. | تحریک به اقدام سریع (منتظر زمان مناسب نباش ) و استفاده حداکثری از زمان برای تحقق رؤیاها. |
| مدل رهبری | کاریزما، سختگیری و کنترل مستقیم (اقتدارگرا). | توانایی تغییر جهان و هدایت شرکت در مسیرهای ریسکی و انقلابی، برخلاف مدلهای مشارکتی (Agile). |
3. بخش دوم: مهندسی زیبایی: فلسفه جابز و فرمول موفقیت (The Jobsian Formula)
راز موفقیت استیو جابز در یک فرمول ساده و در عین حال دشوار نهفته بود: ترکیب خلاقیت، تمرکز بیرحمانه، تیمسازی قوی و دیدگاه بلندمدت برای ارزشآفرینی.
الف. سادگی در پیچیدگی: طراحی به عنوان عملکرد
جابز معتقد بود که طراحی صرفاً به معنای ظاهر و چیزی که دیده میشود، نیست؛ «طراحی در واقع نحوه کارکرد است». او با همکاری جانی آیو این فلسفه را به هسته محصولات اپل تبدیل کرد. فلسفه او در طراحی، «سادگی در پیچیدگی» بود؛ ایدهای که باعث شد محصولات اپل همزمان زیبا، ساده و کارآمد باشید.
ریشههای این وسواس به طراحی، حتی در دوران جوانی او دیده میشود. جابز هرچند تحصیلات رسمی کالج رید را به پایان نرساند، اما در کلاسهای خوشنویسی شرکت کرد. او بعدها اذعان داشت که این علاقه به تایپوگرافی و زیبایی خط، مستقیماً به طراحی رابطهای کاربری گرافیکی مکینتاش کمک کرد.
همانند طراحان صنعتی بزرگ قبل از او، جابز بر تجربه ادراک شده کاربر (UX) تمرکز داشت. این تمرکز شدید بر جزئیات نامرئی و تجربه کاربری باعث شد که او به جای نگرانی درباره چیزهای خارج از کنترل، تمرکز خود را روی تغییر دادن چیزهایی بگذارد که در دست خودش بود: یعنی محصول نهایی.
ب. استراتژی «کمتر، اما بهتر» (Less, but Better)
بازگشت استیو جابز در سال 1997 به اپلی که با مشکلات مالی و مدیریتی شدید مواجه بود ، آغازگر دوران طلایی شرکت بود. اولین گام او یک «جراحی برند» بود که ساختار سازمانی، استراتژی تولید و مدل کسبوکار را دگرگون کرد.
استراتژی محوری او «کمتر، اما بهتر» بود. جابز انبوهی از محصولات کمفروش و کمبازده را از خط تولید حذف کرد. او معتقد بود اپل باید تمرکز خود را بر تعداد محدودی محصول شاخص بگذارد که بتوانند قدرت برند را بازآفرینی کند.
این اقدام یک تغییر مدیریتی ساده نبود، بلکه اعمال یک دیسیپلین سختگیرانه بر کل سازمان بود. این تمرکز شدید، تیمهای طراحی و مهندسی را وادار کرد تا تمام انرژی و منابع خود را صرف پروژههایی کند که از نظر عملکرد، زیبایی و نوآوری بیرقیب باشید. این دیسیپلین تمرکز به عنوان یک مزیت رقابتی عمل کرد و سنگبنای نوآوریهای رادیکال بعدی، از جمله iMac، iPod، iPhone و iPad شد.
ج. دیدگاه بلندمدت و تأثیرگذاری جهانی
جابز همواره به آینده میاندیشید و به دنبال ایجاد تأثیرات ماندگار بود. او میگفت: «هدف ما تنها فروش محصولات نیست؛ ما میخواهیم دنیا را تغییر دهیم». این دیدگاه بلندمدت، او را از تمرکز بر سود کوتاهمدت دور میکرد و به ارزشآفرینی طولانیمدت برای کاربران و جامعه سوق میداد.
علاوه بر این، جابز با نگرشی فلسفی به زندگی، بر این نکته تأکید داشت که باید هر روز را طوری زندگی کرد که انگار آخرین روز است. هرچند این فلسفه نقد شده است که ممکن است باعث شود افراد کارهای مهم روزانه خود را نادیده بگیرند ، اما این رویکرد به جابز انگیزه میداد تا هیچ فرصتی را از دست ندهد، منتظر زمان مناسب نباشد و تمام انرژی خود را صرف تحقق رؤیاهایش کند.
او با گسترش شبکه خردهفروشی اپل (Apple Store) که اولین آن در سال 2001 افتتاح شد ، کنترل بر تجربه کاربری را به فضای فیزیکی نیز گسترش داد و تأثیری عمیق و ماندگار در جنبههای مختلف فناوری، تجارت، طراحی و فرهنگ عامه به جای گذاشت.
4. بخش سوم: میراث در دستان وارث: اپل امروز بدون جابز (The Cook Era)
پس از کنارهگیری جابز در سال 2011، تیم کوک رهبری اپل را بر عهده گرفت. دوران کوک با رشد مالی بیسابقهای همراه بوده، اما از نظر ایدئولوژیک، نشانههای واضحی از گسست از تفکرات جابز مشاهده میشود.
الف. بلوغ مالی و عصر کوک
تیم کوک اپل را به باارزشترین و سودآورترین شرکت جهان تبدیل کرده است. آمارها نشاندهنده بلوغ مالی چشمگیری هستند:
ذخیره پول نقد اپل نزدیک به 200 میلیارد دلار است که بیش از دو برابر 76 میلیارد دلاری است که در سال 2011 در اختیار داشت.
اندازه شرکت با 147 هزار کارمند تماموقت، نسبت به 60400 کارمند در زمان کنارهگیری جابز، بیش از دو برابر شده است.
بین سالهای 2013 تا 2018، اپل سالانه آیفونهای بیشتری را نسبت به پنج سالی که جابز مسئول فروش این محصول بود، راهی بازار کرده است.
موفقیت مالی کوک ریشه در مهارت او به عنوان استاد عملیات دارد. او نقش مهمی در طراحی دقیق زنجیره تأمین محصولات اپل ایفا کرده که سود ناخالص قابل توجهی را برای اپل به ارمغان آورده است. در واقع، جابز اپل را به عنوان یک شرکت «مخترع» تثبیت کرد؛ کوک آن را به یک شرکت «بهینهساز» و «مدیر مقیاس» تبدیل کرده است. این تغییر نقش، رشد مالی انفجاری را تضمین کرد، اما در مقابل، هزینهای در نوآوریهای رادیکال به همراه داشت.
ب. گسستهای ایدئولوژیک و محصولات مرتد
در دوران کوک، اپل برای به حداکثر رساندن سهم بازار و سودآوری، برخی از اصول سختگیرانه جابز را زیر پا گذاشت. این تغییر نشاندهنده اولویت دادن به عملگرایی بازار بر ایدئولوژی طراحی است:
- نبرد با قلم استیلوس: معرفی قلم اپل (Apple Pencil) به همراه آیپد پرو 12.9 اینچ، یکی از واضحترین گسستها بود. جابز در سال 2007، صراحتاً بیزاری خود را از قلم استیلوس بیان کرده بود و گفته بود: «چه کسی واقعاً یک استیلوس میخواهد؟» و به والتر ایساکسون، نویسنده زندگینامهاش، گفته بود: «به محض اینکه یک استیلوس در دست بگیرید، آن وقت زمان مرگ شماست».
- اندازه محصولات: تیم کوک با ارائه آیفونها و تبلتهای غولآسا، علاقهمندی خود به ساخت محصولات بزرگتر را نشان داد، در حالی که جابز کاملاً مخالف عرضهی گوشیهای بزرگتر بود. جالب توجه است که کوک با طراحی آیفونهای بزرگاندازه توانست در سال 2014 پردرآمدترین فصل را در بین همه شرکتهای دنیا به خود اختصاص دهد.
- خرید به جای اختراع: اپل در دوران کوک اقدام به خرید شرکت تجهیزات صوتی بیتس (Beats) به بهای 3 میلیارد دلار کرد. این اقدام اساساً بر خلاف ایده جابز بود که معتقد بود ساخت و طراحی ایدههای جدید و اختراع کردن همیشه بهتر از خریدن اختراع است.
- تمرکز بر سرویسها: اپل کوک تمرکز درآمدی شرکت را به سمت سرویسها (مانند اپل موزیک و اپل تیوی) و لوازم جانبی (مانند Apple Watch و AirPods) منتقل کرد. این در حالی است که جابز همیشه مخالف مایکروسافت و سرویسهای استریم بوده است.
ج. نقد کمبود نوآوری سختافزاری متحولکننده
منتقدان استدلال میکنند که اپل در دوران تیم کوک، محصول سختافزاری که بتواند سروصدای زیادی راه بیندازد و سطح انقلاب آیفون یا آیپد را داشته باشد، ارائه نکرده است. حتی محصولاتی که به عنوان اولین محصولات بزرگ دوران کوک معرفی شدند، مانند اپل واچ، با انتقادهایی مبنی بر عدم تأثیرگذاری معنادار و متحولکننده در سلامت کاربران مواجه بودند. محصولاتی مانند ایرپاد و اپل واچ بیشتر به عنوان لوازم جانبی مهم برای اکوسیستم آیفون تلقی میشوند تا انقلابی مستقل.
تنها اقدام رادیکال دوران کوک در حوزه سختافزار، مهاجرت کامپیوترهای مک به استفاده از تراشههای اختصاصی اپل (مانند M1) بود که مفهوم عملکرد لپتاپ را متحول کرد. با این حال، در سایر حوزهها، شکستهایی مانند پد شارژ بیسیم ایرپاور (که هرگز عرضه نشد) و اصرار پنج ساله بر استفاده از کیبوردهای مشکلدار مکبوکها، نشاندهنده چالشهایی در کمالگرایی فنی هستند.
جدول 2: گسست استراتژیک: اپل دوران جابز در مقابل اپل دوران کوک
| معیار ارزیابی | فلسفه استیو جابز (۱۹۹۷-۲۰۱۱) | رویکرد تیم کوک (پس از ۲۰۱۱) |
|---|---|---|
| محصول اصلی | انقلاب سختافزاری و محصولمحوری (Mac, iPod, iPhone, iPad). | توسعه اکوسیستم و خدماتمحوری (Apple Watch, AirPods, Services Revenue). |
| تمرکز طراحی | مینیمالیسم شدید و سادگی؛ مخالفت با لوازم جانبی اضافی (Stylus). | پذیرش اندازههای بزرگتر (آیفونها و آیپدهای غولپیکر) و معرفی قلم اپل. |
| استراتژی مالی | تمرکز بر نوآوری و ارزشآفرینی طولانیمدت؛ سودآوری نتیجه نوآوری. | رشد مالی بیسابقه و حداکثرسازی سودآوری از طریق مدیریت زنجیره تأمین؛ نوآوری در خدمت رشد مالی. |
| توسعه محصول | اختراع و ساخت ایدههای جدید از ابتدا. | خرید شرکتهای موفق (مانند Beats) برای تسریع ورود به بازارهای جدید. |
5. بخش چهارم: فرضیه ضدواقعی: اگر استیو جابز امروز زنده بود (Counterfactual Analysis)
بر اساس فلسفه ثابت و تصمیمات گذشته جابز، میتوان سناریوی فرضی اپل تحت رهبری او در دهههای اخیر را تحلیل کرد.
الف. هوش مصنوعی و واقعیت افزوده (AR/AI)
تیم کوک بارها بر اهمیت واقعیت افزوده (AR) تأکید کرده و از آن به عنوان «ایدهای بزرگ مانند گوشی هوشمند» یاد کرده است، اما پلتفرم ARKit اپل نتوانسته اپلیکیشنهای جذابی در حد انقلاب آیفون تولید کند. جابز در برخورد با یک فناوری نوظهور، ابتدا به دنبال حل یک مشکل اساسی یا تحول اساسی در کاربری بود، نه صرفاً اضافه کردن یک تکنولوژی جدید.
اگر جابز زنده بود، به جای توسعه تدریجی ARKit، احتمالاً تمام تمرکز خود را روی یک محصول سختافزاری کاملاً «انقلابی و ساده» برای ورود به حوزه واقعیت افزوده میگذاشت. این محصول باید میتوانست کاربری را به طور اساسی تغییر دهد، مشابه کاری که آیفون در سال 2007 انجام داد. همچنین، جابز احتمالاً تلاش میکرد تا سرویسهای استریم را به گونهای طراحی کند که بر خلاف مدلهای رقیب، کنترل مطلق بر تجربه کاربر و محتوا را حفظ کند و از این طریق، مدلهای درآمدی جدیدی را معرفی میکرد که با سادگی و کارآمدی مطلق همراه بودند.
ب. مدیریت محصول و استراتژی «کمتر، اما بهتر» در عصر تنوع
یکی از بزرگترین تفاوتهای اپل جابز و اپل کوک، تحمل جابز در برابر تنوع و تورم محصول بود. جابز در بازگشتش انبوهی از محصولات کمبازده را حذف کرد تا بر چهار محصول اصلی متمرکز شود.
اگر جابز زنده بود، او به شدت با تنوع بیش از حد در مدلهای آیفون و آیپد (مانند سریهای مختلف SE، Pro، Max، Mini که امروز شاهد آن هستیم) مقابله میکرد. او تلاش میکرد تا مجدداً بر دو یا سه محصول شاخص با تمایز واضح تمرکز کند و استراتژی «کمتر، اما بهتر» را به شدت اعمال میکرد.
محصولات جانبی مانند قلم اپل که اصول طراحی او را نقض میکردند ، به احتمال زیاد هرگز معرفی نمیشدند، یا فقط به عنوان ابزاری کاملاً تخصصی و در حوزهای بسیار محدود باقی میماندند تا برای کاربران عادی گیجکننده نباشند. هدف جابز همیشه سادهسازی انتخاب برای کاربر بود.
ج. فرهنگ سازمانی و ریسکپذیری
اپل امروز با 200 میلیارد دلار پول نقد، شرکتی است که ریسکهای بزرگ را به حداقل میرساند و سودآوری خود را در اولویت قرار میدهد. در مقابل، جابز معتقد بود که شکست و اشتباه، بخشی از فرآیند یادگیری و نوآوری است و باید از آنها درس گرفت. او حتی زمانی که از او انتقاد میشد، میگفت: «اشتباهاتی در طول مسیر رخ خواهد داد. این خوب است، چون حداقل در طول مسیر تصمیماتی گرفته میشود و ما اشتباهات را پیدا و اصلاح خواهیم کرد».
حضور جابز احتمالاً فرهنگ سازمانی را از ریسکگریزی مالی به سمت ریسکپذیری نوآورانه باز میگرداند. سرعت تصمیمگیری افزایش مییافت و فشار شدیدتری برای خلق محصولات غیرمنتظره و متحولکننده اعمال میشد. در این سناریو، ممکن بود اپل متحمل شکستهای بیشتری شود (مانند مکینتاش اولیه)، اما این شکستها خود مقدمهای برای نوآوریهای بزرگتر بعدی میشدند.
د. هزینه کمال: توازن مالی و انقلابی
اگر جابز زنده بود، اپل احتمالاً از نظر مالی کمتر موفق بود. این نتیجه به این دلیل است که جابز حاضر نبود برای سود کوتاهمدت، اصول و ایدئولوژی طراحی خود را فدا کند (مانند تولید آیفونهای بزرگ برای جلب سهم بازار).
اما در مقابل، اپل به احتمال زیاد انقلابیتر بود. جابز هزینههای بیشتری را صرف پروژههای پرریسک میکرد تا «محصول بعدی که دنیا را عوض میکند» را خلق کند. او منابع شرکت را در مسیری متمرکز میساخت که منجر به نوآوریهای عمیق و غیرمنتظره میشد، حتی اگر این تمرکز با کاهش سودآوری کوتاهمدت و افزایش تنش سازمانی همراه باشد.
کلام آخر
تحلیل میراث استیو جابز نشان میدهد که موفقیت او نتیجه یک نبوغ صرف نبود، بلکه محصول یک سبک رهبری پارادوکسیکال بود که در آن، کمالگرایی مطلق با اقتدارگرایی و کنترل شدید در هم آمیخته بود. درسهای محوری او برای کسبوکارها همچنان مرتبط هستند: قدرت تمرکز و اتخاذ استراتژی «کمتر، اما بهتر» ، ارجحیت قائل شدن برای طراحی به عنوان نحوه کارکرد محصول و داشتن دیدگاه بلندمدت برای تأثیرگذاری جهانی.
جابز توانست اپل را از ورطه نابودی نجات داده و آن را به قله نوآوری برساند. میراث او در محصولات کنونی اپل زنده است، اما گسست استراتژیک در دوران تیم کوک نشان میدهد که حفظ ایدئولوژی ناب یک رهبر کاریزماتیک و سختگیر، در مواجهه با فشارهای بازار و تقاضای جهانی برای مقیاس و تنوع، در بلندمدت دشوار یا غیرممکن است.
اپل امروز به یک سازمان کامل و بهینهسازی شده تبدیل شده است؛ در حالی که اپل جابز، یک شرکت در حال جنگ و نوآوری دائمی بود. انتخاب میان ثروت عظیم کوک و انقلاب بیپایان جابز، همچنان مهمترین معمای این میراث باقی خواهد ماند.







پاسخگوی سوالات شما هستیم
دیدگاهی وجود ندارد!